کد خبر : 22584
تاریخ انتشار : جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۲۲:۳۷
-

نگاهى به روابط عمومى از دریچه تاکسیرانى شهر تهران

نگاهى به روابط عمومى از دریچه تاکسیرانى شهر تهران
معنى سجاده كف خيابان، هرم گرماى مرداد، آهنگ پول خرد، رويارويى با مردمان شهرفرنگ و قوانين گاه به گاه تركش دار... همه را خوب مى فهميم.
به رسم اداى احترام این روز ملى؛ اول براى خودمان؛ همراهان همیشه در کار “مجموعه روابط عمومى سازمان تاکسیرانى شهر تهران”  و سپس با اعمال قانون “هرآنچه براى خود خواهى بر دیگران هم بخواه” براى تمامى اهلش گرامى باد…

از جمله براى هشتاد هزار تاکسى و تاکسیران..
چرا که همواره، امید و کمک حالمان  بوده و هستند؛ وگرنه مجموعه ٧، ٨ نفرى کجا؛ ناوگان تاکسیرانى پایتخت کجا؟
ناوگانى به وسعت هزاران تاکسى خطى، تلفنى، گردشى، ترمینال، راه آهن، فرودگاه…

نگاهى به روابط عمومى از دریچه تاکسیرانى شهر تهران

“اینها را گفتم تا برسم به اینکه: “حقیقتا هیچگاه رابطه ام با رنگ زرد مثل روز اول نخواهد شد”، این جمله ى سکاندار روابط عمومى سازمان تاکسیرانى است، همان که مى کوشد تا پل ارتباطى سازمان و تاکسیران، محکم و اثربخش تر از پیش شود و مهمتر از آن در تلاش است، مسافر، تاکسیران و تاکسیرانى را بر مدار وفق و دوستى قرار دهد، کارى شبیه یک بندباز …

البته این تغییر نگاه خاص رنگ زرد و خاص آقای مدیر نیست؛
بلکه از این پس، همه مان مى دانیم براى تعریف کسب روزى حلال چه بگوییم، مى دانیم زندگى به وقت راندن یعنى چه؟

معنى سجاده کف خیابان، هرم گرماى مرداد، آهنگ پول خرد، رویارویى با مردمان شهرفرنگ و قوانین گاه به گاه ترکش دار… همه را خوب مى فهمیم.

اینها را وقتى فهمیدیم که هزاران “اتومبیل کرایه شهرى” معروف به تاکسى در پیش چشمانمان بود.
٢۶۴ روز هر صبح و شام به وقت رادیو تاکسى با نواى دلشان و آهنگ شکوایه شان همراه بودیم.
از نرخ کرایه ابتداى سال گرفته تا سهمیه بندى بنزین و کاهش درآمد ناشى از کروناى پایان سال، خدا خیرشان بدهد براى ملکه شدن این بحث ها متن هاى مشابهى هم در روزنامه ها درج مى کردند نشان به آن نشان که سال ٩٨ به پایان نرسید مگر و فقط مگر آنکه ٣۵ جوابیه پیام مردمى را به نام و کام خود به ثبت رساند.
و دیگر آنکه؛ آمار و محتواى کامنت ها  و فایل صوتى و ایمیل ها بماند محفوظ به رسم امانت…

حق دارند؛ تاکسى برایشان یعنى معیشت، یعنى نان شب…

از این رو مواجه شان کردیم با مدیرعامل و مدیران سازمان، در محفلى گرم؛ همان گرماى ٢٧ اردیبهشتى؛ با فاصله یک میز و یک متر و این چنین بود که ملاقات حضورى شان شکل گرفت؛ گفتند و شنیدند تا رفع مشکل…

بخش ماجراجویانه این قصه وقتى است که در کشاکش حمل مسافر و رساندنش به مقصد ببیند که خود مسافر نیست ولى کیف پولش هست، خود مسافر نیست ولى چترش هست، القصه اینکه سریع السیر این وسایل جامانده در تاکسى را به بخش اشیاى گمشده سازمانش مى رساند تا برسد به صاحبش.

با افتخار اعلام مى کنم در سال ٩٨، لوح زرین تاکسیران امین به تاکسیران ۶٧ ساله اى تعلق گرفت که ٧٠ هزار یورو را به صاحبش برگرداند.

و از میان بیش از ٣٠٠ قلم شىء تحویل شده به واحد اشیاء گمشده روابط عمومى، دیپلم افتخار وسایل جامانده در تاکسى به سوئیچ خودرو رسید!

قضاوتش با شما که چطور مى شود، مسافرى با تلفن همراه بیاید و بى تلفن برود، با دوربین عکاسى چند میلیونى بیاید بدون آن برود، با کوله بیاید و بى کوله برود، با عسل و پسته صادراتى بیاید و بى آن برود و عمق فاجعه آنجاست که با بارى به حجم صندوق عقب تاکسى بیاید و سبک و رها و بى بار برود…

و چه زیبا تعبیر کرد جناب مدیر؛ که اینان نه اموال، بلکه خودشان را جا نهاده اند.

سناریو جاماندگان تاکسى براى  روابط عمومى چى ها تازگى ندارد، بارها اتفاق افتاده است که از فرط خستگى، فشار کار و مشغله ذهنى، بعد از برپایى مراسم، جشن، همایش “خود را جا گذاشته اند”.
جشنواره تاکسیران برتر، رالى خانوادگى، جشن خانواده بزرگ تاکسیرانى از این دست مراسم هاست که همه را گواهانى هست در آرشیو سمعى و بصرى روابط عمومى تا بماند براى  پس از اینان…

همین چندى پیش؛ اوایل فصل پائیز، مراسمى نهادیم به مهر، هلهله کنان دعوت کردیم از ۵٠٠ تاکسى نو، آمدند و نشستند به جاى فرسوده شان…

و این چنین خونى تازه در رگ شهر به جریان افتاد و چه نو شدنى …

و همان شد که خیابان هاى تهران میزبان تاکسى اپتیما شد.
همه را مستند کردیم و مخابره، تا باز بماند براى پس از اینان و اضافه شود به تاریخ پیشینیان…

همان سیرى که از اسب دوانى به درشگه سوارى رسید سپس توسط فخرالدوله، نهمین دختر مظفرالدین شاه قاجار، براى اولین بار پاى تاکسى ها به این دیار باز شد و آن برد که درشگه اش را به “اتومبیل کرایه” تبدیل به احسن کرد.
امروزه نامش را می گذارند بازی برد برد…

باد بهارى همچنان وزیدن گرفت و جایگزینی تاکسى هاى نو به بیش از هزار رسید. اما پاییز همچنان بود…

پائیز بود تا به جمعه بى خبرى رسید، آخرین جمعه با طعم هزارى بنزین، و غروبى که نجواى طعمی نو داشت و این چنین ماجراى سهمیه بندى سوخت رقم خورد…

چه روزها که اپراتور تلفن روابط عمومى هدایت گر هزاران پرسشگر شد؛ چرا سهمیه بندى؟ حال که سهمیه بندى، چرا این قد کم؟ چرا کارت سوختم سوخته؟ و اپراتور سرگردان بین سوْال هایى که یک سرش و یا شاید تمام سرش به نهادهاى برون سازمانى مربوط بود…

اما اپراتور مهربان داستان ما که دستى بر پرورش گل و گیاه دارد با قلبى مطمئن و سینه اى مالامال از محبت، هر که را به نوعى به پاسخ مى رسانید…

و آزمایشى پدید آمد بعد از آزمایشى دیگر…

این بار نوبت رسید به موجودى نادیدنى و انسان افکن به نام ویروس کرونا.

تا توانستیم گفتیم و شنیدیدم و نوشتیم و منتشرکردیم…

فیلم و کلیپ آموزشى نشان دادیم و پراکندیم در اقصى نقاط  لکه هاى زرد و سبز شهر، تا دور باشد از راننده و مسافر چشم بد…

همه را گفتم و شنیدى که بدانى؛ مفتخریم به خدمت براى خانواده بزرگ تاکسیران پایتخت، خانواده اى بس عزیز، پرتلاش، ماجراجو، مهربان، امین، مطالبه گر به حق و حقوق، آشنا به علوم جاریه شهر، و نمادى از اثرگذارترین رسانه متحرک شهرى؛ این را آنجا فهمیدم که قنادان در شب هنگامى توئیت زد و صبح هنگام در اولین تماس با اپراتور سازمان، تاکسیران عزیزى پیگیر همان توئیت شد …

به روایتى اپراتور بعد از این غافلگیری هنوز در خلوت خود به افق هاى دوردست مى‌نگرد…

محبوبه شاملو- مسئول رسانه روابط عمومی سازمان مدیریت و نظارت بر تاکسیرانی شهر تهران

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.