کد خبر : 37070
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۹ - ۲:۰۰
-

تو بمان و دگران؛

شهریار؛ جادوگر واژه‌ها که عشق در جامش لبریز بود + گزیده غزل‌ها

شهریار؛ جادوگر واژه‌ها که عشق در جامش لبریز بود + گزیده غزل‌ها
شهریار در ایام جوانی و تحصیل گرفتار عشق نا فرجام، پر شرری می‌شود. عشق و دلدادگی او به حدیست که در آستانه فارغ التحصیلی از دانشکده پزشکی، درس و بحث را رها می‌کند و دل در گرو عشقی نافرجام می گذارد.

گروه فرهنگی سورپرس: بخاطر تاثیر استاد شهریار در شعر فارسی، روز ۲۷ شهریور که مقارن با سالروز درگذشت آن فرهیخته‌ی ادیب است را روز شعر و ادب فارسی نامگذاری کرده اند که  این مناسبت خالی از لطف نیست.

سید محمد حسین بهجت تبریزی در سال ۱۲۸۵ هجری شمسی در روستای زیبای «خوشکناب » آذربایجان متولد شد. پدرش حاجی میر آقای خوشکنابی از وکلای مبرز و فاضل وعارف روزگار خود بود که به سبب حسن کتابتش به عنوان خوشنویسی توانا مشهور حدود خود گشته بود.

شهریار نخستین شعر خویش را در چهار سالگی به زبان ترکی آذربایجانی سرود .بی شک سرایش این شعر کودکانه ، گواه نبوغ و قریحه شگفت انگیز او بود. طبع توانای شهریار توانست در ابتدای دهه سی شمسی و در دوران میانسالی اثر بدیع و عظیم «حیدر بابایه سلام» را به زبان مادریش بیافریند.

او نخستین شعر خویش را در چهار سالگی به زبان ترکی آذربایجانی سرود . بی شک سرایش این شعر کودکانه ، گواه نبوغ و قریحه شگفت انگیز او بود.شهریار شرح حال دوران کودکی خود را در اشعار آذربایجانیش بسیار زیبا، تاثیر گذار و روان به تصویر کشیده است.طبع توانای شهریار توانست در ابتدای دهه سی شمسی و در دوران میانسالی اثر بدیع و عظیم« حید ربابایه سلام» را به زبان مادریش بیافریند. او در این منظومه بی همتا در خصوص دوران شیرین کودکی و بازیگوشی خود در روستای خشکناب سروده است:
قاری ننه گئجه ناغیل دییه نده،
( شب هنگام که مادر بزرگ قصه می گفت، )
کولک قالخیب قاپ باجانی دویه نده،
(بوران بر می خاست و در و پنجره خانه را می کوبید،)
 قورد کئچی نین شنگیله سین ییه نده،
(هنگامی که گرگ شنگول و منگول ننه بز را می خورد،)

من قاییدیب بیر ده اوشاق اولایدیم!

(ای کاش من می توانستم بر گردم و بار دیگر کودکی شوم !)

شهریار بعدها به تهران آمد و در دارالفـنون درس خواند و تا سال آخر مـدرسه ی طب تحـصیل کرد و در چـند  درمانگاه هـم مدارج اکسترنی و انترنی را گـذراند ولی در اواخر تحصیل به دلیل عـشق و دلباختگی و شیدایی دیگر از ادامه تحـصیل محروم شد و علیرغم تلاش دوستان برای تکمیل رشته پزشکی، شهـریار رغـبتی نشان نداد و ناچار شد که وارد خـدمت دولتی بـشود؛ چـنـد سالی در اداره ثـبت اسناد نیشابور و مشهـد خـدمت کرد و در سال ۱۳۱۵ به بانک کـشاورزی تهـران رفت.

شهـریار در تـبـریز با یکی از بـستگـانش ازدواج کرد که ثـمره این وصلت سه فرزند دو دختر به نام‌های شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی است. از دوستان شهـریار مرحوم شهـیار،  استاد صبا، نـیما، فـیروزکوهـی، تـفـضـلی، سایه و … را می‌تـوان اسم بـرد.

وی ابتدا در اشعارش بهجت تخلص می کرد. ولی بعدا دوبار برای انتخاب تخلص با دیوان حافظ فال گرفت و یک بار مصراع: «که چرخ این سکه ی دولت به نام شهریاران زد»

 

خانواده استاد شهریار

و بار دیگر «روم به شهر خود و شهریار خود باشم» آمد از این رو تخلص شعر خود را به شهریار تبدیل کرد. اشعار نخستین شهریار عمدتا بزبان فارسی سروده شده است.

شهـرت شهـریار تـقـریـباً بی سابقه است، تمام کشورهای فارسی زبان و ترک زبان، بلکه هـر جا که ترجـمه یک قـطعـه او رفته باشد، هـنر او را می سـتایـند.

منظومه «حیدر بابا سلام» در سال ۱۳۲۲ منتشر شد واز لحظه نشر مورد استقبال قرار گرفت. این منظومه از آثار جاویدان شهریار و نخستین شعری است که وی به زبان مادری خود سروده، بدون استـثـنا ممکن نیست ترک زبانی منظومه حـیـدربابا را بشنود و منـقـلب نـشود.

این منظومه از آثار جاویدان شهریار و نخستین شعری است که وی به زبان مادری خود سروده است. شهریار در سرودن این منظومه از ادبیات ملی آذربایجان الهام گرفته است.

شهریار در شعر یا علی علیه‌السلام در مورد حضرت امیر المومنین علیه‌السلام می‌فرماید:

مستمندم بسته زنجیروزندان یاعلی     

دستگیر ای دستگیر مستمندان یا علی

بندی زندان روباهانم ای شیر خدا 

می‌جوم زنجیر زندان را به دندان یا علی

اشعار شهریار در ستایش امام اول شیعیان جهان سرآمد سلسله مداحان اهل بیت عصمت و طهارت علیه‌السلام است.

علی ای همای رحمت توچه آیتی خدارا   

 که به ما سوا فکندی همه سایه هما را

دل اگرخداشناسی همه در رخ علی بین 

به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

برو ای گدای مسکین در خانه علی زن   

که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را 

عشق و دلدادگی شهریار

شهریار در ایام جوانی و تحصیل گرفتار عشق نا فرجام ، پر شرری می گردد. عشق او به حدیست که در آستانه فارغ التحصیلی از دانشکده پزشکی، درس و بحث را رها می‌کند و دل در گرو عشقی نا فرجام می گذارد:

دلم شکستی و جانم هنوز چشم براهت

شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت

در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست

اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت

*************************************

گوهرفروش

یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم

تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم

تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز

من بیچاره همان عاشق خونین جگرم

خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام

جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم

منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی

هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم

پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت

پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم

عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر

عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم

هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود

که به بازار تو کاری نگشود از هنرم

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر

من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم

گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم

تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس

خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم

از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر

شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم

خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت

شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم

*****************************

حالا چرا

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی

سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست

من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم

دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا

وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار

این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود

ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت

اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند

در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین

خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر

این سفر راه قیامت میروی تنها چرا

*****************************

سیل روزگار

لبت تا در شکفتن لاله سیراب را ماند

دلم در بیقراری چشمه مهتاب را ماند

گهی کز روزن چشمم فرو تابد جمال تو

به شبهای دل تاریک من مهتاب را ماند

خزان خواهیم شد ساقی کنون مستی غنیمت دان

که لاله ساغر و شبنم شراب ناب را ماند

بتا گنجینه حسن و جوانی را وفایی نیست

وفای بی مروت گوهر نایاب را ماند

بدین سیمای آرامم درون دریای طوفانیست

حذر کن از غریق آری که خود غرقاب را ماند

بجز خواب پریشانی نبود این عمر بیحاصل

کی آن آسایش خوابش که گویم خواب را ماند

سخن هرگز بدین شیرینی و لطف و روانی نیست

خدا را شهریار این طبع جوی آب را ماند

************************************

تو بمان و دگران

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران

رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی

تو بمان و دگران وای به حال دگران

رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند

هر چه آفاق بجویند کران تا به کران

میروم تا که به صاحبنظری بازرسم

محرم ما نبود دیده کوته نظران

دل چون آینه اهل صفا می شکنند

که ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبران

دل من دار که در زلف شکن در شکنت

یادگاریست ز سر حلقه شوریده سران

گل این باغ به جز حسرت و داغم نفزود

لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران

ره بیداد گران بخت من آموخت ترا

ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران

سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن

کاین بود عاقبت کار جهان گذران

شهریارا غم آوارگی و دربدری

شورها در دلم انگیخته چون نوسفران

 

انتهای پیام/ ۱۰۱

 

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 2 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۲
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

علی رضوانی پنجشنبه , ۲۷ شهریور ۱۳۹۹ - ۲۳:۱۸

خدا رحمت کند شهریار ایران را

محمدی یکشنبه , ۳۰ شهریور ۱۳۹۹ - ۶:۱۳

درود بر شما خیلی عالی بود