کد خبر : 139760
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲ - ۱۲:۴۰
-

در گفت‌وگو با سورپرس به‌مناسبت روز کتاب و کتابخوانی؛

نویسنده کتاب «نادیده‌ها» در مورد زندگی راوی ۱۰۰ ساله می‌گوید

نویسنده کتاب «نادیده‌ها» در مورد زندگی راوی ۱۰۰ ساله می‌گوید
شاید بالای نود درصد از کتاب های دفاع مقدس که خواندیم اینطور باشد که راوی داستان یک رزمنده است و مستقیم سراغ رزمنده رفتیم و وقایع جنگ و خاطرات و هم رزم ایشان و عملیات هایی که انجام داده را بازگو کردند. ولی کتاب نادیده ها یک کار متفاوت کرده است.

گروه فرهنگی سورپرس: کتاب نادیده ها اثری خوب و قابل تامل از نویسنده جوان سرکار خانم لیلا امینی است که از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده. در این کتاب به زندگی پیرمرد ۱۰۰ ساله و فرزند شهیدش به قلم روان و سلیس پرداخته شده است که می تواند مخاطبان را مجذوب خودش کند. به مناسبت روز کتاب و کتابخوانی پایگاه خبری سورپرس گفتگویی با لیلا امینی انجام داده است که در ادامه می خوانید:

در ابتدا لطفا خودتان را بیشتر برای مخاطبان معرفی کنید.

لیلا امینی هستم فارغ التحصیل مهندسی کامپیوتر خیلی علاقه مند به نوشتن مستند بودم دوست داشتم نوشته هایم را نه تنها در قالب کتاب بلکه در قالب طرح فیلمنامه هم بنویسم به همین دلیل در کنار رشته ی تحصیلی ام به کلاس های فیلم نامه نویسی هم می رفتم. در پایان ترم استاد گفت طرحی بنویسید و برای من بیاورید تصمیم گرفتم که یک طرح با مضمون دفاع مقدس بنویسم ولی متفاوت از فیلم هایی که دیدیم و متفاوت از کتابهایی که قبلا خواندیم. به همین دلیل به ملاقات دوست قدیمی آقای مهدی شیخان در بنیاد شهید تهران رفتم و از ایشان در این زمینه کمک خواستم. به ایشان گفتم من دنبال زندگی شهیدی هستم که زندگی اش خاص و متفاوت باشد منظور بنده از متفاوت چه هست؟

چرا دنبال چنین موضوعی بودید؟

در واقع اغلب رزمنده ها را که در فیلم ها دیده ایم و در کتابها خوانده ایم از خانواده های مذهبی و اصولا از جنوب شهر هستند ولی من دنبال شخصی بودم که زندگی اش متفاوت از این دسته باشد و تاکید کردم که فرمانده یا سردار و سر لشکر هم نباشد یک فرد عادی ولی با زندگی متفاوت. به همین دلیل چند هفته ای از من فرصت خواست که پرونده های شهدا را بررسی کند و به بنده خبر دهد بعد از چند هفته به من زنگ زدند؛ به دفترشان رفتم. شیخان گفت ما یک شهیدی داریم به نام علی عباسی که پدرشان اشپز خانه ای بود که صاحب ان خانه یک مرد سیاستمدار و از خانواده مرفه و درباریان سلطنتی در خانه ی  او رفت و آمد داشتند. علی در آن خانه بزرگ شده بود.

پس این سوژه که به شما معرفی شد انگیزه شما برای نوشتن کتاب شد؟

بله. کم کم علامت سوال ها در ذهنم شکل گرفت که چطور پسری که در این خانه بزرگ شده بود و کودکی اش در آن شکل گرفته بود بعدها بر علیه درباریان می ایستد با خودم فکر کردم این سوژه همان سوژه ی خاصی است که من مد نظرم است از ایشان شماره و ادرس غلامعباس عباسی پدر شهید علی عباسی را گرفتم و به منزل ایشان در تهران خیابان سبلان جنوبی رفتم. در همان روز مصاحبه با پدر شهید که تقریبا یک ساعت به طول انجامید شیفته ی زندگی پدر و تنها پسرش شدم. ان روز معارفه بود نه یک مصاحبه رسمی، اقای عباسی کلیاتی از زندگی اش گفت، از دوران سربازی اش که گماشته ی تیمسار مقدم بوده تا کارگری اش در کاخ همسر شاه توضیحاتی دادند تا یه پسرش شهید علی عباسی رسیدند. از کارهایی که پسرش در قبل از انقلاب و دوره جنگ انجام داده بود. همین طور که داشتند خاطرات را بازگو می کردند می رسند به قسمتی از خاطره پسر که در ذهن پدر تداعی می شود. علی عضو جنگ های نامنظم شهید چمران بود و در جبهه بیشتر اوقات در کنار دکتر چمران حضور داشت. ولی هرگز تصویری از او در کنار چمران نبود این باعث دلخوری پدر از پسرش شده بود. به پسرش می گفت: « چرا وقتی از چمران و یا رزمنده ها فیلم می گیرند تو نیستی؟» علی در جواب می گفت: «مگر من برای نشون دادن چهره ام و اینکه تصویرم در تلویزیون پخش بشه به جبهه رفتم هر بار که دوربین به ستمون میاد که از ما فیلم بگیرند من رومو اون طرف می کنم که تو فیلم نباشم، از طرفی هم اینجوری بهتر ِ، چون اگر من شهید شدم بعدها با دیدن تصویرم غصه خواهید خورد» این جمله شهید علی عباسی است که چند سال پیش از زبان پدرشان وقتی که در منزل ایشان بودم و قرار بود یک صفحه از بیوگرافی پسرش را برای طرح فیلم نامه بنویسم با بغض به بنده گفت.

من که  فقط  قصد  نوشتن چند صفحه ای از زندگی  شهید را  داشتم که  برای طرح  فیلم نامه  به استادم  ارائه  دهم  و قرار  بود  اولین و آخرین  جلسه ی مصاحبه  من  با  ایشان باشد.  تحت  تاثیر زندگی زیبای پدر و پسر قرار گرفته بودم  تصمیم  گرفتم با  قاطعیت  تمام؛ شروع  به  نوشتن کنم و زندگی این دو بزرگوار  را  به  رشته ی  تحریر در آورم.

  چه سالی  این ایده را عملیاتی کردید؟                                                            

به همین دلیل هدفگذاری من از یک طرح فیلم نامه  به کتاب تغییر یافت و کتاب نادیده ها به ثمر نشست. این کتاب بهمن ۹۴ رونمایی شد من انجا اشک شوق را در چشمان این پدر شهید دیدم وقتی غلامعباس عباسی برای دریافت لوح تقدیرشان به روی سن رفتند آنجا قشنگترین رویداد زندگی ام بود و دستمزد کارم را گرفتم با خودم گفتم: « اگر یک کتاب می تونه انقدر یک نفر را خوشحال کنه چرا تو این راه قدم برندارم من که به نوشتن مستند علاقه دارم پس قلمم رو به این سمت می چرخونم». اسم کتابم را گذاشتم نادیده ها و با خودم عهد بستم که به سراغ نادیده ها برم و انگشت اشاره ام را روی کسانی بگذارم که فرمانده و سردار و سرلشکر نیستند یک فرد عادی هستند ولی عرض زندگی شان عریض تر از دیگران  است.

نوشتن کتابی که راوی آن مردی سالخورده است سخت نبود؟

باید عرض کنم گفتگو با چنین افرادی که با زبان ساده و بدون ذره ای دخل و تصرف در خاطراتشان هر انچه هست با صداقت بازگو می کنند لذت بخش و جز حسنات محسوب می شود ولی از طرفی باید پذیرفت که بخاطر کهولت سن قطعا باید از خیلی چیزها چشم پوشی کرد: از جز شدن در خاطرات، از حواشی و از همه مهمتر زمان مصاحبه، میانگین زمان مصاحبه با ایشان در هر جلسه ۴۵ دقیقه بود که همین میانگین برای خاطرات اقای بیات در کتاب صد و هشتاد و هفت ۳ ساعت بوده است که البته باید حق داد اقتضای سن ایشان اجازه نمی داد بیشتر از این در خدمتشان باشیم ولی با این وجود هر بار که من به منزل ایشان می رفتم با گشاده رویی از بنده استقبال می کردند صبورانه با زبان ساده و شیرین جواب سوالات را می دادند و هر وقت که به ذکرعلی می رسیدند دیدگانشان پر از اشک می شد که من را مصمم می کرد که این کار را ادامه بدهم و افتخار می کنم توانستم زندگی پیرمرد ۱۰۰ ساله ای را که خود نماد چند دهه تاریخ ایران است را به رشته ی تحریر دراورم که شاید بخاطر کهولت سن شان کمتر نویسنده ای ریسک کند و به سراغ چنین سوژه ای برود.

 پیشنهاد یا حرف پایانی در مورد کتاب نادیده ها دارید لطفا بیان کنید؟

شاید بالای نود درصد از کتاب های دفاع مقدس که خواندیم اینطور باشد که راوی داستان یک رزمنده است و مستقیم سراغ رزمنده رفتیم و وقایع جنگ و خاطرات و هم رزم ایشان و عملیات هایی که انجام داده را بازگو کردند. ولی کتاب نادیده ها یک کار متفاوت کرده است که جز حسنات است به طوری که مورد استقبال منتقدین هم شده است و آن هم این است که بر خلاف کتابهای دیگر راوی کتاب و یا شخصیت اصلی کتاب، شهید نیست راوی داستان پدر شهید است. غلامعباس عباسی روایت می کند از چند دهه انچه بر این مرز و بوم گذشت و با حال و هوای این روزهای غلامعباس هم به پایان می رسد. غلامعباس عباسی دارد روایت می کند از زندگی خودش و وقتی به زندگی علی عباسی و به وقایع جنگ می رسد غلامعباس از پشت جبهه روایت می کند.  ما یک جنگ بیرونی و یک جنگ درونی داریم. جنگ بیرونی ۸ سال طول کشید. او از جنگ درونی صحبت می کند از زمانی که علی به جبهه رفته است و اکنون چه اتفاقاتی بر سر پدر و خانواده اش می افتد، پدری که به صاحب کارش رضایت نداد علی را در کودکی با خود به خارج ببرند برای آینده بهتر. ولی همین پدر در برحه ی زمانی دیگر تنها پسرش را جلوی گلوله می فرستد این همان جنگ درونی است.  در کتاب از اضطراب و استرسی که غلامعباس دارد، گفته می شود. با هر زنگ در یا زنگ تلفن دلش می لرزد با هر نامه ای دلش می لرزد چشم شان به تلویزیون و گوش شان به رادیو است.

وقتی علی به مرخصی می آید، خوشحالند وقتی بدرقه می کنند باز اضطراب به سراغشان می آید که چه می شود و چه خواهد شد. ما چند کتاب را می شناسیم که راوی همسر شهید است و پای دردل یک زن که در اوج جوانی همسرش را ازدست داده است، نوشته شده است؟ ما چند کتاب می شناسیم که راوی فرزند شهید و صحبت شده از درد دل انها و نگاه جامعه؟ ما چند کتاب می شناسیم که در مورد  پدر و مادر شهید هستند، خیلی انصاف داشته باشیم از یک کتاب چهارصد، پانصد صفحه ای دو صفحه به آنها اختصاص می دهیم ان هم به صورت روزنامه وار. آیا بی انصافی نیست ما خیلی راحت از اینان گذر کنیم و نادیده بگیریم و مستقیم به سراغ رزمنده برویم. یکی دیگر از دلایلی که نام کتاب را نادیده ها گذشتم همین بود نادیده گرفتن کسانی که در حقشان اجحاف شده است ولی من این بی انصافی را در این کتاب نکردم کما که در کتاب صد و هشتاد و هفت هم مستقیم به سراغ اقای بیات راوی کتاب نرفتم چون می دانم قهرمانان اصلی مادر و پدر، همسر و فرزندان هم هستند و برای حرفم دلیل دارم اگر پدر و مادری اجازه نمی داد که فرزندش به جبهه برود یا همسرش با درونش نمی جنگید جنگ در همان شروع شکست می خورد اینها با درون خود جنگیدند ایا فرزند شهیدی می تواند تا اخر عمر نبود پدرش را از یاد ببرد؟ جنگ بیرونی یک زمان تمام می شود ولی جنگ درونی تا مادامی که خانواده زنده هستند با آنها همراه است. شهید علی عباسی تنها ۶ ماه در جنگ حضور داشت، از شهادت این شهید ۴۲ سال است که می گذرد هر بار که پدرشان به نام علی و ذکر علی می رسند چشمانشان پر از اشک می شود آیا اجر کار غلامعباس و غلامعباس ها کمتر از رزمنده  ای است که اسلحه گرفت و به جنگ رفت؟

 

انتهای پیام/۱۰۱

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.