کد خبر : 56674
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۶:۴۲
-

سرباز سیلی خورده بی‌دفاع و خاطره شادروان اقتداری پدر مطالعات خلیج فارس

سرباز سیلی خورده بی‌دفاع و خاطره شادروان اقتداری پدر مطالعات خلیج فارس
شاه بخاطر ارتباط اقتداری با ملی گرایان و توده‌ای ها مانع از حضور او در انتخابات مجلس شد و در اصلاحات ارضی بسیاری از املاک آنها را گرفت.

گروه فرهنگی سورپرسفرشاد غریب‌پور؛  شاه آنقدر بی تدبیر و ترسو بود که همیشه چمدانش را بسته بود، به «پادشاه چمدانی» معروف شده بود. نگاه گذرایی به مکالمات او با اسدالله علم کم خردی یک سیاستمدار را نمایان می کند.

علیرغم اینها، گاهی وقایعی مانند آنچه برای سرباز شجاع سیلی خورده رخ داده پیش می آید که مشخص می شود دولت چه رفتاری با این مردم کرده که حتی رژیم پهلوی را روسفید کرده است! اگر قدرت رسانه ای به مدد فضای مجازی نبود و مردم ایران شجاعانه پشت سرباز بی دفاع وطن نمی ایستادند، معلوم نبود چه بلایی سر سرباز بی پناه می آمد.

احمد اقتداری پدر مطالعات خلیج فارس دل خوشی از نظام پهلوی نداشت. عموزاده‌هایش از جمله زادان خان در دولت رضاشاه اعدام شدند.

شاه بخاطر ارتباط اقتداری با ملی گرایان و توده ای ها مانع از حضور او در انتخابات مجلس شد و در اصلاحات ارضی بسیاری از املاک آنها را گرفت.

مرور خاطره ای از خدمت سربازی اقتداری که در آن فساد و قانون گریزی درباریان پهلوی نیز مشخص است، و مقایسه آن با وضعیت این روزها و سکوت بسیاری از مسوولان در دفاع از سرباز بی دفاع سیلی خورده بخوبی نشان می‌دهد که چطور برخی با بی تدبیری روی رژیم دیکتاتور و بی تدبیر پهلوی را روسفید کرده اند:

«در اوائل سال ۱۳۲۵ هجری شمسی «اعلان وظیفه عمومی» منتشر شد … با آنکه رئیس نظام وظیفه منطقه از دوستان پدرم بود متذکر شد که چون من ازدواج کرده ام و دارای همسرم می توانم تقاضای معافیت از خدمت سربازی کنم، پدرم و من هر دو، این پیشنهاد قانونی و دوستانه رئیس نظام وظیفه عمومی را نپذیرفتیم و پدرم گفت خدمت سربازی وظیفه وطنی است … و من عازم تهران شدم و خود را به دانشکده افسری معرفی کردم»

«سال ۱۳۲۶ برآمد … و با درجه ستوان سومی توپخانه در لشکر جمشیدیه مشغول خدمت شدم. … ارتش پیروز از آذربایجان باز می گشت با ستونی از سربازان لشکر جمشیدیه برای استقبال از ارتش پیروزمند مأمور کرج شدم و بین کاروانسرا سنگ و کرج با افراد خود مستقر شدم. روزی که شاه … به تهران باز می گشت جاده بسته شده بود و جز اتومبیل های مخصوص با علامت مخصوص عبور و مرور نمی کردند.

ناگهان اتومبیلی نمودار شد. سربازی از مردم قوچان و از دسته تحت فرمان من راه بر اتومبیل سواری سیاهرنگ بربست و با تفنگ و سرنیزه جاده را سد کرد.

اتومبیل بی اعتنا و باسرعت کم خواست بگذرد. سرباز با سرنیزه به شیشه جلوی اتومبیل حمله کرد تا مانع عبور او شود. شیشه اتومبیل شکست و سرنیزه سرباز، راننده و سرنشین اتومبیل را که از رؤساء دربار بود بسختی مجروح کرد.

خبر با تلفن … به اطلاع تیمسار حاج علی رزم آرا رئیس ستاد ارتش رسید. و او بی درنگ به محل حادثه آمد و پس از ادای احترامات نظامی پیاده شد و صحنه را بازدید کرد و با کمال مهربانی سرباز ضارب را پیش خواند و از من توضیح خواست.

چون توضیحات مرا شنید و دانست که سرباز وظیفه اش را انجام داده است با احترام نظامی به سرباز ساده قوچانی سلام نظامی داد و پیشانی او را بوسید و روی به مقام دولتی یا درباری کرد و گفت این سرباز و این افسر وظیفه شان را انجام داده اند و شما و راننده تان وظیفه نشناسی کرده اید.

اکنون اگر صلح می کنید من ممنونم و اگر صلح نمی کنید و شکایتی دارید به اعلیحضرت شکایت کنید. البته بدانید که من حق را به این سرباز و این افسر می دهم و دستور داد آجودانش پانصد تومان بدان سرباز بدهد و مرا هم با تقدیرنامه ای از وزارت جنگ مفتخر ساخت».

*احمد اقتداری، کاروان عمر: خاطرات سیاسی فرهنگی هفتاد سال پرماجرای عمر، انتشارات علمی و فرهنگی، صص ۲۱ – ۱۸، ۱۳۷۲

انتهای پیام/ ۱۰۱

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.