بهار در شعر امروز؛
چند بهاریه از علیرضا بهرامی

گروه فرهنگی سورپرس: بهار، موسم دگرگونی طبیعت است و تجلی زندگی دوباره، نویدبخش شکفتگی جان و جهان است و جلوه باشکوه نو شدن، و شعر آیینهای است رو به بهار و همه زیباییهای بیهمتای آن.
در ادامه چند بهاریه از سرودههای علیرضا بهرامی؛ شاعر، ترانهسرا و روزنامهنگار ادبی را با هم میخوانیم.
بهار
بهار
از کوه بالا میرود
دست میکشد
بر شیار درخت
انگشت میزند
در مِه
انگشت میزند
در آب سرد
بهار
آرام آرام
خودش را بالا میکشد
بعد،
ناگهان از دامنهها جاری میشود
همه و هیچ
تمام خیابانها را فتح کردهاند
کارناوالهای رنگی
اما همهی رقاصهها و نوازندگان سرگردان
حواسشان پرت است
بهسمت پنجرهای که تو نیستی
کافههای ساحلی،
گرمای مطبوعی که بوی بهار دارد،
سنگفرشهایی که شبدرها لابهلایشان گل کردهاند،
ناقوسی که نیمهشبها زنگ میزند
همه و همه،
چیزی کم دارند
بار عام
همه خوشحالند
در بار عام بهار
و هیچکس ناسازگاریهای تو را نمیبیند
سر سیاه زمستان باید با تو
پای یک سفره نشست
تا فهمید که در این خانه
نه از جیک جیک مستانه خبری هست
نه آخر شاهنامه
بهار میرسد اما…
چقدر آینه بستم به شاخههای درختی که در تلاطم کوچ است
در امتداد خزان و غروب، سمت خیال تو در توهم کوچ است
چقدر آینه بستم فقط بهخاطر یک لحظه رقص بارش تصویر
که انعکاس نگاه تو در حوالی صحرا، تب ترنم کوچ است
درخت پیر سر تپه سالهاست که در شعلههای باد بیابان
به رعشه آمده و پردهپرده، آینههایش پر از تجسم کوچ است
بهار میرسد؛ اما چه واحههای غریبی، چه سرزمین عجیبی!
بهار میرسد؛ اما، بهار خسته و حیرت که فصل چندم کوچ است؟
از ابتدای زمین تا به انتهای قیامت، صدای هر وزش باد،
گلوی زخمی توفان ممتدی است که در حال تک…تکل…لم «کوچ» است
چقدر آینه بستم و باز دست و دلم را به سمت ماه گرفتم
در ازدحام عطشناک شاخهها که همه، دستهای مردم کوچه است!
انتهای پیام/۳۳۳
برچسب ها :بهار ، شعر ، علیرضا بهرامی
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰