بوی مادر میآید…

گروه کودک و نوجوان سورپرس – ستایش انصاف؛ در این دنیا نگاه ترحم آمیز مردم ، دستان سرد و قلب های یخزده روزی هزاران بار به زمین میزندت ولی این بار بجای زخمی شدن زانو هایت قلبت زخمی میشود و دیگر امیدی به طلوع خورشید و دیدن پرتوی امید و قدرتی نداری در تن خود حبس میشوی. خانه آروزهایت ویران میشود آسمان گریه میکند ولی گلی نمیروید که نوید زندگی را بدهد.
اما در این هنگام خدا فرشته ای از آسمان برایت نازل میکند فرشته میآید با دستان گرمش گونه ات و موهای ژولیده ات را نوازش میکند از ته قلب یخزده ات گرما و نور خورشید را با تمام وجودت حس میکنی آنقدر خورشد میتابد که دریای دل یخزده ات را حال آب کرده و دریای آرامی بجای میگذارد.
کسی به شانه ات میزند و میگوید بلند شو…
پا میشوم و احساس قدرت میکنم قدرتی که آشکارا نشان میدهد که من زمین را با آن همه ابهتش زیر پاهایم گذاشته ام دنیایم تغییر میکند تنها با یک نوازش دست گرم و نگاه عاشقانه مادر .
بوی مادر میآید گویی بوی زندگی است نفس ها و ضربان قلبم حال با مادرم یکی شده و احساس خوبی به من دست میدهد مادرم آجر ها را یکی به یکی روی هم میگذارد و دوباره ساختمان قلبم را میسازد ساختمانی که هر پاره اجرش از عشق ساخته شده است و حال به کلبه ای از آرزو تبدیل شده ساختمانی که آسمانش بعد از گریه ردی بر جای گذاشته است و من سوار بر رنگین کمان آرزوها به نهایت عرش میرسم.
مادر تنها از چهار تا حرف ساخته شده است ولی خودش یک دنیا حرف است.
انتهای پیام/ ۲۳۴
برچسب ها :دست گرم ، روز مادر ، ستایش انصاف ، مادر ، نگاه عاشقانه ، نویسنده
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰