او نماد «شر مطلق» بود

به گزارش سورپرس؛ «حالا من مقابل صدام بودم و تنها چند قدم با هم فاصله داشتیم. او هنگامی که چشمش به من افتاد، بهشدت تعجب کرد. من این حالت را در صدام به وضوح مشاهده کردم. در حالی که نمیتوانست باور کند انسانی تا این اندازه شبیه او باشد، به من خیره شده بود. اما در نهایت به خودش مسلط شد و تلاش کرد وانمود کند حیرت نکرده است. سپس به ما اجازه داد تا بنشینیم. دفتر از نظر شکوه و جلال، مشابه قصرهای افسانهای بود که در قصهها محل سکونت پادشاهان قدیم به شمار میرفت. دیوارهای دفتر به سبک کاخهای پادشاهان قدیم فرانسه مزین شده بود. رنگها با هم متناسب بودند و زیبایی خاصی داشتند. بعضی از نقاط این دیوارها، آن طور که بعدها متوجه شدم، با طلا پوشیده شده بودند. همه اسباب و وسایل این دفتر از اروپا و آمریکا وارده شده و بر اساس مدلهای خارجی بودند. آن روز دچار ترس و وحشتی شدم که هیچگاه تجربهاش نکرده بودم. صدام برای کسی که بار نخست او را میبیند، خیلی ترسناک نیست اما این سابقه اوست که باعث رعب میشود و همین ترس بر دفتری که ما در آن قرار داشتیم سایه انداخته بود. نگران بودم سخنی به زبان آورم که برایم گران تمام شود و به همین دلیل کاملاً منجمد شده بودم… .»
متنی که خواندید بخش از خاطرات میخائیل رمضان، بدل صدام حسین رئیسجمهوری معدوم عراق است که سال ١٩٩٩ میلادی در کتابی با عنوان «شبیه صدام» به بازار آمد. رمضان در این کتاب با ذکر جزئیات توضیح میدهد که چگونه از سال ١٩٧٩ نقش رئیسجمهوری عراق را بازی کرده و در قامت صدام، ضمن شرکت در مجامع عمومی و حضور در خط مقدم جبهههای نبرد با ایران، حتی با برخی سران و شخصیتهای مهم جهان مثل حسنی مبارک و یاسر عرفات نیز ملاقات داشته است؛ بدون این که افراد فوق ذرهای به بدل بودن او شک کنند.
ترقی در حزب بعث با کارت سفید دایی جان
هشتادوسهسال پیش در چنین روزی، برابر بیستوهشتم آوریل ١٩٣٧ میلادی، صدام حسین عبدالمجید، پنجمین رئیسجمهوری عراق از زمان استقلال این کشور، در روستای العوجه شهر تکریت به دنیا آمد. درباره کودکی صدام، همچین خط سیر و اتفاقاتی که باعث شد او از یتیمی تو سریخور به یکی از خوفناکترین دیکتاتورهای پایان سده بیستم میلادی تبدیل شود، زیاد نوشته و گفته شده است. عضویت او در حزب بعث که بیش از هر چیز به دلیل موقعیت ممتاز دایی – و پدر زن – او خیرالله طلفاح در این حزب رقم خورد، با مشارکت در توطئه سوءقصد به جان عبدالکریم قاسم وارد فاز تازهای شد و صدام را به چهرهای محوری در حزب تبدیل کرد. بعثیها پس از آلودن دستشان به خون قاسم، در دولت رهبر کودتا یعنی عبدالسلام عارف پستهای مهمی را قبضه کردند اما اختلافات درونی و جنگ قدرت باعث شد موضع حزب بعث در دولت تضعیف شده و نهایتاً با مرگ عبدالسلام عارف و روی کار آمدن عبدالرحمن عارف ضد بعثی، بار دیگر این حزب به قهقرا برود.
استعفای حسنالبکر و مطلع خونین صدام
اما بعثیها بیکار ننشسته با ترتیب دادن یک کودتای نظامی دیگر و به قدرت رساندن ژنرال احمد حسن البکر مجدداً زمام امور را در عراق به دست گرفتند. صدام در دولت جدید پلههای ترقی را تا پست معاونت رئیسجمهوری پیمود و هنگامی که در ژوئیه ١٩٧٩ میلادی حسن البکر مقابل دوربینهای تلویزیونی ظاهر شد و با بیان این که: «فرزندم صدام حسین در تمام دوره انقلاب از ۱۹۶۳ تاکنون در بیشتر کارهای انقلابی پیشگام بوده و لیاقت خود را ثابت کرده است و من چون به علت بیماری قادر به انجام وظیفه خود نیستم او را به ریاستجمهوری عراق انتخاب میکنم»، استعفای خود و تفویض قدرت به صدام را اعلام کرد، کمتر کسی نسبت به صحت این استعفا و پاکیزگی سیر انتقال قدرت حس مثبت و خوشبینانهای داشت. حسی که طی ۴٨ ساعت آینده و بعد از این که تعدادی از کادر رهبری حزب بعث و شمار زیادی از افسران طرفدار حسن البکر در ارتش به جرم توطئه به جوخه اعدام سپرده شدند تا حد بسیار زیادی تقویت شد.
منبع: روزنامه شهروند
انتهای پیام/ ۱۵۱
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰