کد خبر : 54893
تاریخ انتشار : یکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۹ - ۸:۳۳
-

به مناسبت سالگرد شهادت حضرت زهرا(س)؛

بشارت باد تو را که زود به من ملحق خواهى شد

بشارت باد تو را که زود به من ملحق خواهى شد
پیامبر(ص) فرمودند: بشارت باد تو را اى دخترم كه زود به من ملحق خواهى شد و تو اول كسى خواهى بود كه از اهل بيت من که به من ملحق مى‌شود.

گروه فرهنگی سورپرس: شهادت حضرت زهرا (س) و حوادث قبل از یکی از مهم‌ترین حوادث تاریخ اسلام است که به دلایلی هنوز مورد بررسی دقیق قرار نگرفته است. آنچه در کتاب‌ها و مقالات به جای مانده تنها ذکر مختصری از نحوه شهادت است که بیشتر تاریخ‌نگارانه است تا تحلیلی البته در آثاری مانند بیت‌الاحزان تالیف «شیخ  عباس قمی» به سند روایات شیعه و سنی اشاراتی شده است که کافی نیست.

متن زیر بخشی از کتاب منتهی‌الامال است که به بیان وقابع بعد از شهادت پرداخته شده است.

بدان که در روز شهادت آن حضرت اختلاف بسیار است و معروف آن است که شهادت آن حضرت در سوم جمادى الاخری واقع شده است. پس زندگی آن حضرت بعد از پدر بزرگوار خود، نود و پنج روز بوده و اگر چه در روایت معتبر وارد شده است که مدت زندگانی آن مخدره بعد از پدر خود هفتاد و پنج روز بوده است.

به هرحال؛ بعد از پدر بزرگوار خود در دنیا چندان مکث نکرد و پیوسته نالان وگریان بود. در آن مدت کم آن قدر آزار دید که خداى داند و اگر کسى تامل کند در آن کلمات که امیرالمؤمنین (ع) بعد از دفن حضرت فاطمه (ع) مى‌داند که چه مقدار بوده صدمات آن مظلومه. و از کلمات امیرالمؤمنین (ع) خطاب مرقد رسول خدا (ص) این است که عرض کرد: «به زودى خبر خواهد داد تو را دخترت به امتی که بعد از تو حق من را غصب کردند، پس از او بپرس احوال را چه بسیار غم‌ها و دردهاى سوزنده که در سینه فاطمه (ع) بر روى هم نشسته بود که به کسى اظهار نمى‌کرد و به زودى همه را به شما عرض خواهد کرد و خدا از براى او حکم خواهد کرد و او بهترین حکم کنندگان است.

به سند معتبر روایت شده بَکّائُون یعنى بسیار گریه کنندگان پنج نفر بودند: آدم، یعقوب، یوسف، فاطمه و امام سجاد علیهماالسلام. اما آدم پس در جدایی بهشت آن قدر گریست که به روى چهره‌اش او اثر گریه مانند دو نهر مانده بود؛ و اما یعقوب پس بر دوری یوسف آن قدر گریست که نابینا شد و یوسف پس آن قدر در فراق یعقوب گریست تا آنکه اهل زندانى که یوسف در آنجا محبوس بود از گریه او اذیت می‌شدند و اما فاطمه (س) پس آنقدر گریست در رحلت رسول خدا (ص) و اما على بن الحسین (ع) پس بر مصیبت پدر خود چهل سال گریست.

چون هنگام رحلت حضرت رسول (ص) شد آن قدر گریست که آب دیده‌اش بر محاسن مبارکش جارى شد عرض کردند: یا رسول اللّه! سبب گریه شما چیست؟

فرمود: گریه مى کنم براى فرزندان خود و آنچه بدان امتم در حق ایشان انجام دهند گویا مى بینم فاطمه (س) دختر خود را بر او ستم کرده باشند بعد از من و احدى او را یاری نکند.

چون فاطمه (س) این سخن را شنید گریست، حضرت رسول (ص) فرمود: گریه مکن اى دختر من.

فاطمه (س) عرض کرد: گریه نمى‌کنم براى آنچه بعد از تو با من خواهند کرد و لیکن مى‌گریم از جدایی تو.

حضرت فرمود: بشارت باد تو را اى دخترم که زود به من ملحق خواهى شد و تو اول کسى خواهى بود که از اهل بیت من که به من ملحق مى‌شود.

چون وفات حضرت فاطمه (س) نزدیک شد اَسمآء بنت عمیس را فرمود که آبى بیاور که من وضو بسازم، پس وضو ساخت و بوى خوش ‍ طلبید و خود را خوشبو گردانید و جامه‌هاى نو طلبید و پوشید و فرمود: اى اسماء! جبرئیل در وقت وفات پدرم چهل درهم کافور آورد از بهشت، حضرت آن را سه قسمت کرد یک حصه براى خود گذاشت و یکى از براى من و یکى از براى على (ع)، آن کافور را بیاور که علی (ع) مرا به آن حنوط کند چون کافور را آورد فرمود که نزدیک سر من بگذار پس پاى خود را به قبله کرد و خوابید و جامه بر روى خود کشید و فرمود: اى اسماء! ساعتى صبر کن بعد از آن مرا بخوان اگر جواب نگویم على (ع) را طلب کن، بدان که من به پدر خود ملحق شده‌ام!

اسماء ساعتى انتظار کشید بعد از آن، حضرت را ندا کرد و صدایى نشنید، پس گفت: اى دختر مصطفى! اى دختر بهترین فرزندان آدم! اى دختر بهترین کسى که بر روى زمین راه رفته است! اى دختر آن کسى که در شب معراج به مرتبه قابَ قَوْسَیْن اَوْ اَدْنى رسیده است! چون جواب نشنید جامه را از روى مبارکش برداشت دید که مرغ روحش به ریاض جنّات پرواز کرده است. در این حال حضرت امام حسن و امام حسین (ع) از در درآمدند و گفتند: اى اسماء! مادر ما، در این وقت چرا به خواب رفته است؟

اسماء گفت: مادر شما به خواب نرفته و لیکن به رحمت رب‌الارباب واصل گردیده است؛ پس حضرت امام حسن (ع) خود را بر روى آن حضرت افکند و روى انورش را مى‌بوسید و مى‌گفت: اى مادر! با من سخن بگو پیش از آنکه روحم از بدن جدا شود و حضرت امام حسین (ع) بر روى پایش افتاد و مى‌بوسید آن را و مى‌گفت: اى مادر! منم فرزند تو حسین، با من سخن بگو پیش از آنکه دلم شکافته شود و از دنیا مفارقت کنم.

پس اسماء گفت: اى دو جگر گوشه رسول خدا (ص) بروید و پدر بزرگوار خود را خبر کنید و خبر وفات مادر خود را به او برسانید.

پس ایشان بیرون رفتند چون نزدیک به مسجد رسیدند صدا به گریه بلند کردند؛ پس صحابه به استقبال ایشان دویدند گفتند: سبب گریه شما چیست، اى فرزندان رسول خدا (ص) حق تعالى هرگز دیده شما را گریان نگرداند، مگر جاى جد خود را خالى دیده‌اید گریان گردیده‌اید از شوق ملاقات او؟

گفتند: مادر ما از دنیا رفته است. چون حضرت امیرالمؤمنین (ع) این خبر وحشت‌اثر را شنید بر روى درافتاد و بعد از آن فرمود: بعد از تو خود را به که تسلى بدهم.

چون خبر رحلت حضرت فاطمه (س) در مدینه منتشر شد و مردان و زنان همه گریان شدند در مصیبت آن حضرت و شیون از خانه‌هاى مدینه بلند شد، زنان و مردان به سوى خانه آن حضرت دویدند. زنان بنى‌هاشم در خانه آن حضرت جمع شدند و ایشان مى‌گفتند: اى سیده و اى خاتون زنان! اى دختر پیغمبر آخرالزمان!

مردم فوج فوج به تعزیه به سوى حضرت امیرالمؤمنین (ع) مى‌آمدند، آن حضرت نشسته بود و حسنَیْن در پیش آن حضرت نشسته بودند و مى‌گریستند و مردم از گریه ایشان مى‌گریستند. مردم انتظار تشییع پیکر حضرت زهرا (س) مى‌کشیدند، پس ابوذر بیرون آمد و گفت: تشییع به تاخیر افتاد؛ پس مردم متفرق شدند و برگشتند، چون پاسى از شب گذشت و دیده‌ها به خواب رفت حضرت امیرالمؤمنین و حسن و حسین (ع) و عمار و مقداد و عقیل و زُبیر و اَبوذر و سلمان و بُرَیْده بر حضرت فاطمه (س) نماز کردند و در همان شب او را دفن کردند.

از حضرت امام زین‌العابدین و امام حسین (ع) روایت شده که چون نزدیک شهادت حضرت فاطمه (س) شد وصیت فرمود که حضرت امیرالمؤمنین (ع) متوجه غسل و تکفین او شود و در شب او را دفن نماید و قبرش را هموار کند؛ پس حضرت امیرالمؤمنین (ع) خود متوجه غسل و تکفین و امور او گردید و او را در شب دفن کرد و اثر قبر او را محو نمود و چون خاک قبر آن حضرت را با دست خود فشاند حزن  و اندوه آن حضرت هیجان کرد اشک دیده‌هاى مبارکش بر روى اَنْوَرش جارى شد و رو به قبر حضرت رسالت (ص) گردانید و گفت:

سلام بر تو باد و از جانب دختر و حبیبه تو و نور دیده تو و زیارت کننده تو که به زیارت تو آمده است و در میان خاک در عرصه تو خوابیده حق تعالى او را در میان اهل بیت اختیار کرد که زود به تو ملحق گردد و کم شد یا رسول اللّه از برگزیده تو صبر من و ضعیف شد از مفارقت بهترین زنان قوت من و لیکن با صبر کردن در مصیبت تو و تاب آوردن اندوه مفارقت تو گنجایش دارد که در این مصیبت صبر کنم به تحقیق که تو را با دست خود در قبر گذاشتم بعد از آنکه جان مقدس تو در میان سینه و نحر من جارى شد و به دست خود دیده تو را پوشانیدم و امور تو را خود متکفل شدم، بلى در کتاب خدا هست آنکه قبول باید کرد بهترین قبول کردنها و باید گفت: اِنّا للّه وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ.

امانت خود را به خود برگردانیدى چه بسیار قبیح است آسمان سبز و زمین گردآلود در نظر من یا رسول‌اللّه (ص). اندوه من همیشه خواهد بود و شب‌هاى من به بیدارى خواهد گذشت، این اندوه از من به در نخواهد رفت تا آنکه حق تعالى براى من اختیار کند خانه‌اى را که اکنون تو در آن مقیمى، در دلم جراحتى است چرک آورنده و در سینه‌ام اندوهى است از جا به درآورنده و چه بسیار زود جدایى افتاد میان ما و به سوى خدا شکایت مى‌کنم حال خود را و به زودى خبر خواهد داد تو را دخترت به معاونت و یارى کردن امتت برای بر غصب حق من وظلم کردن در حق او.

پس از او بپرس احوال را چه بسیار غم‌ها در سینه او بر روى هم نشسته بود که به کسى اظهار نمى‌توانست کرد و به زودى همه را به توخواهد گفت و خدا از براى او حکم خواهد کرد و او بهترین حکم کنندگان است. سلام بر تو باد یا رسول‌الله سلام وداع کننده‌اى که از مواصلت ملال به هم نرسانیده باشد و از روى دشمنى مفارقت ننماید، اگر از نزد قبر تو بروم از ملالت نیست و اگر نزد قبر تو اقامت نمایم از بدگمانى من نیست به آن ثواب‌هایى که خدا وعده داده است صبر کنندگان را و صبر مبارک و نیکوتر است.

علامه مجلسى نقل کرده از حضرت صادق (ع) و ایشان از پدران بزرگوار خود که چون امیرالمؤمنین (ع) حضرت فاطمه (س) را در قبر گذاشت فرمود: «بسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَعَلى مِلَّهِ رَسُولِ اللّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ صلى اللّه علیه وآله و سلّم سَلَّمْتُکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَهُ اِلى مَنْ هُوَ اَوْلى بِکِ مِنّی وَرَضیتُ لَکِ بما رَضىَ اللّهُ تع الى لَکِ.» پس چون خاک بر اوریخت امر فرمود که آب بر آن ریختند پس نشست نزد قبر آن حضرت با چشم گریان ودل محزون وبریان، پس عباس عموى آن حضرت دستش ‍ را گرفت و از سر قبر او ببرد.

به روایتى امیرالمومنین (ع) چهل قبر دیگر را آب پاشید که قبر آن مظلومه در میان آنها مشتبه باشد این‌ها براى آن بود که عین موضع قبر آن حضرت را ندانند و بر قبر او نماز نکنند و خیال نبش قبر آن حضرت را به خاطر نگذرانند و به این سبب در موضع قبر آن حضرت اختلاف واقع شده است. بعضى گفته‌اند که در بقیع است نزدیک قبور ائمه بقیع (ع) و بعضى گفته‌اند ما بین قبر حضرت رسالت (ص) و منبر آن حضرت مدفون است. و بعضى گفته‌اند که آن حضرت را در خانه خود دفن کردند و این اَصَحّ اقوال است چنانکه روایت صحیحه بر آن دلالت مى‌کند.

انتهای پیام/۲۳۴

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.